اولين نوشته من
سلام
خيلي نوشتن را دوست دارم اما نوشتن را نمي دانم! تا دست به قلم كه
مي برم واژه ها گم مي شوند انگار از قلم من فراريند و به گوشه اي مي خزند و
پنهان مي شوند.
نوشتن كار سختي نيست اما هر نوشتني، نوشتني نيست! فقط
كافيست دل و ذهنت را متحد كني تا موضوع واحدي براي نوشتن انتخاب كنند. كه
هركس نمي تواند لااقل براي من كه اينگونه بوده است شما را نمي دانم!
وقتي
دست به قلم مي برم براي نوشتن، دل و ذهنم باهم درگيرند. دلم ميل به رفتن
دارد و ذهنم ميل به ماندن! دلم به دنبال آينده اي روشن و ذهنم در گيرودار
گذشته اي تلخ و تاريك! گذشته اي كه پر از مصيبت است و تنهايي، رنج است و
عذاب وجدان. دلم همچو رودي جاريست تا به اقيانوس عشق بپوندد ولي ذهنم همچون
سديست در مسير اين رود.
آيا گذشته با آينده يكسان است؟! اين سواليست كه ذهنم را مشغول كرده است گر آينده همانند گذشته ام باشد چه سود؟!
گذشته ام را خودم ساخته ام با شرايط و موقعيتهاي خودش، آينده ام را نيز خودم خواهم ساخت
اما با اين تفاوت كه مومن هرگز از يك سوراخ دوبار گزيده نمي شود. پس آينده ام را با كوله باري از تجربه خواهم ساخت. ساختني متفاوت!!
سه شنبه 3 آبان 1390 - 10:03:19 AM